[پیشگفتار]
بسمهتعالی
بهشت نقد اگر خواهی بیا با ما به میخانهکه از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم
حافظ
سخن از طب سنتی، طب ایرانی، طب پایه سالهاست که ذهن اندیشمندان و فرهیختگان جامعه ما را به خود متوجه ساخته است.
شاید دو دهه پیش اینقدر ضرورت طرح مسئله احیای طب سنتی ایرانی احساس نمیشد. رشد روزافزون بیماریها آنچنان نگرانکننده بوده که بطور خودجوش امواج انسانی را در راستای پر کردن خلأ برانگیخته است. این سئوال مطرح میشود که چرا طبی که اکنون امواج مردمی برای احیای آن براه افتاده اگر صالح و مطلوب بوده از صحنه زندگی مردم بویژه در سده اخیر محو شده است!؟ پاسخ به این سئوال به دوران رنسانس در اروپا بازمیگردد. در حقیقت باید پرده از روی این حقیقت که طب اسلامی ایرانی همچون بسیاری از ارزشهای علمی اجتماعی دیگر قربانی نهضت کلیسا ستیزی عهد رنسانس گردیده است. ظلم و ستم بیحد و حصر کلیسای قرون وسطی آنچنان مردم را در بند خرافات گرفتار کرده بود هر عقیدهای حتی در قلب مردم به محاکمه کشیده میشد. در آن زمان که مردم اروپا در بربریت کلیسا اسیر بودند مسلمانان در اوج قلههای علم و دانش دنیا را مبهوت خود کرده بودند. عقب ماندگیهای اروپائیان به حدی بود که هنگامی که پادشاه ایران ساعت شماطهداری را به شارلمانی پادشاه اروپائی به رسم هدیه فرستادند مردم با مشاهده خروج پرندهای که سر هر ساعت از ساعت بیرون آمده و زمان را اعلام میکرد با بیل و کلنگ به دربار شارلمانی حمله کردند و با این توجیه احمقانه که شیطان در این ساعت لانه کرده ساعت را از فراز کاخ پادشاه بزیر کشیدند و این سند عقبماندگی غربیها برای
ص: 12
همیشه همراه با وقایع مشابه دیگری در تاریخ باقی ماند. دانشمندان بسیاری از ترس جان خود افکار علمی خود را با خود به دیار باقی بردند و آنان که سخنانی علمی بر زبان آوردن بدست حاکمان خرافهپرست کلیسا یا محکوم به مرگ شدند یا به زندان و تبعید و مجازاتهای دیگری سرکوب گردیدند. به استناد نظریات خود اروپائیان اسلام و تمدن اسلامی بود که مردم اروپا را به قیام علیه خرافهپرستی حکام کلیسا برانگیخت و ایرانیان در پیشرفت تمدن اسلامی جهان نقش بسزائی آن هم بیش از سایر ملل اسلامی ایفا نمودند. نهضت ضد کلیسائی شکل گرفت و کلیسا در مقابل امواج علمگرائی به زانو درآمد. از آنجا که کلیسا بهعنوان سمبل دین و اعتقاد به ماوراء الطبیعه در مقابل نهضت مطرح بود بطور کلی دینستیزی و سکولاریسم یکی از شعارهای قیام مردم علیه کلیسا قرار گرفت. ابتدا طب اسلامی بهعنوان یک دانش پیشرفته در محافل غربی تدریس شد و همچون سایر رشتههای علمی اسلامی انگیزههای لازم را برای ایجاد رنسانس در مردم اروپا برانگیخت. پس از شکست کلیسا متأسفانه سردمداران اروپائی به ولینعمت خود که تمدن اسلامی بود پشت پا زد و به نوعی خیانت کرد. این واقعه عجیب در تاریخ پس از رنسانس ثبت شده که بسیاری از سردمداران مادیگرای غربی در یک همایش متکبرانه به دور هم جمع شده و در این مراسم کتابهای علمی دانشمندان شرق و اکثرا دانشمندان اسلامی را روی هم ریخته تا آنجا که به ارتفاع تپهای رسید. سپس تپه را به آتش کشیدند و اطراف آن به رقص و پایکوبی پرداختند. همانجا اعلام کردند که ما از علوم شرقی بینیازیم و در این بینیازی بهخصوص کتب دانشمندان اسلامی را به سخره گرفتند.
طب اسلامی نیز در این علمسوزی یا مذهبسوزی و شرقسوزی در آتش کینه علمزدگان بیدین و مادیگرایان احمق اروپائی سوزانده شد. در حقیقت این نوآوران نوعی از بربریت کلیسا را به شکلی جدید با خود وارد رنسانس کردند. درحالیکه دین در شرق باعث رشد علم و دانش در جهان گردیده بود، رنسانس اروپائیان به اعتراف
ص: 13
بسیاری از دانشمندان و فرهیختگان وامدار فرهنگ اسلامی بود. آری دین که به گفته مارکس افیون ملتها نام گرفته بود همان دینی بود که هر نوع تفکر علمی را دادگاههای تفتیش عقاید در نطفه خفه میکرد و برعکس دین در شرق تفکری بود که پیامبرش مداد علما را برتر از دماء شهدا اعلام میکرد.
به هر صورت طب اسلامی و ایرانی قربانی قضاوت ناعادلانه مادیگرایان غربی قرار گرفت و زیر خاکستر کینهتوزی آنان سوخت و صحنه زندگی را موقتا به دنیاپرستان دینستیز واگذاشت تا سزای اعمال ناجوانمردانه خود را در گذشت زمان بپردازند و پرداختند. بهگونهایکه امروز همانطور که در سطور اول پیشگفتار رفت رشد روزافزون بیماریها نشان داد که علمزدگی محض هرگز نمیتواند نیازهای بهزیستی مردم را برآورده سازد و اینک که انواع مرگهای ناشی از تمدن جدید و صنعت گریبان مردم را گرفته بر اندیشمندان و آزاداندیشان است که به فریاد دردمندان بشتابند و با احیای طب شریف و پیشرفته اسلامی و ایرانی یک بار دیگر به جهانیان اعلام کنند که اسلام دین علم و دانش و ایرانیان مانند همیشه سردمدار علوم پزشکی در دنیا میباشند.